وای از پدران آخرالزمان
چند روز پیش چشمم به این روایت افتاد که آن را مناسب این ایام دیدم:
رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ وَیْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِینَ لَا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ- وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ یَسِیرٍ مِنَ الدُّنْیَا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاء؛
از پیامبر ـ صلی اله علیه و آله ـ روایت شده است که به برخی بچه ها نگریست، آن گاه گفت: وای به حال فرزندان آخر الزمان از دست پدرانشان!
گفتند: یا رسو الله! از دست پدران مشرکشان؟
فرمود: نه از دست پدران مسلمانشان که چیزی از واجبات دین را به آنان نمیآموزند و هرگاه فرزندانشان آن را بیاموزند، آنان را از عمل به آن باز میدارند و از فرزندانشان با بدست آوردن متاع اندک دنیا خشنود میشوند. پس من از آنها بیزارم و آنها هم از من.
õõõ
با این که روزگار فرزندسالاری است، بسیاری از پدران آخرالزمانی حق فرزندان خود را نمیگزارند؛ البته واژه « آباء» در این روایت همه کسانی را در برمیگیرد که سرپرستی فرزندان را به دوش دارند.
در روایاتی که از پیامبر و معصومان ـ صلوات الله علیهم ـ در باره حقوق فرزندان رسیده، سه حق عمده، بر عهده پدران نهاده شده است: «حقّ الولد على والده أن یحسّن اسمه و یزوّجه إذا أدرک و یعلّمه الکتاب.»[1]؛ «و حقّ الولد على الوالد أن یحسّن اسمه و یحسن ادبه و یعلّمه القرآن.».[2]
بر پدر است:
یکم : بر فرزندش نام نیک نهد؛
دوم: آن گاه که به سن ازدواج رسید، برایش همسر بگیرد؛
سوم: به او قرآن بیاموزاند.
اگر دقت کنیم، میبینیم که در هر سه، بیشتر پدران، خواسته یا ناخواسته، شاید تحت تأثیر مادران و یا دیگران کوتاهی میکنند.
نامهای نامناسب میگذارند تا فرزندانشان را با نامی متفاوت بخوانند.
در ازدواج نیز همین پدران و مادرانند که بر اثر چشم و هم چشمی و رعایت رسمهای موهوم، هزار پیرایه بر این سنت محبوب بستهاند، صورتی دهشتناک به آن دادهاند و ازدواج ساده و آسان را به آرزویی دیریاب بدل کردهاند.
در آموزش قرآن هم برخی از پدران و مادران، آموزش هر چیزی را برای فرزندانشان مقدم میدارند، تو گویی اینان، معاذالله، از حضرت پرودگار چیزدانترند و از اولیاء دین با فهم تر.
در روایت، از این سه با واژه «حق» یاد شده که گزاردنش واجب است. هرگاه پدران، خود حق فرندان را پاس نمیدارند، چگونه چشم دارند که فرزندان نیز حقوق آنها را گرامی دارند. وای بر پدران آخر الزمان، خدا نکند که این حق ناگزاریشان به عاقشان، عاق فرزندانشان بینجامد که پیامبر رحمت فرمود: «َلْزَمُ الْوَالِدَیْنِ مِنَ الْعُقُوقِ لِوَلَدِهِمَا إِذَا کَانَ الْوَلَدُ صَالِحاً مَا یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا»[3]؛ همان طور که فرزند عاق پدر و مادر مىشود، اگر فرزند شایسته باشد، پدران و مادران نیز عاق فرزندشان میشوند.
برخی از پدران و مادران به جای این که در این بهار قرآن، دست فرزندان خود را بگیرند و در دست کتاب خدا بگذارند، از روی چشم و همچشمی یا هر دلیل بیپایه دیگر، فرزندانشان را به کلاسهایی میفرستند و به کارهایی میگمارند که دل خودشان میخواهد؛ نه خدایشان.
این پیشوای سوم ما حسین ـ علیه السلام ـ است، بیبنید چه اندازه از این که فرزندش سوره حمد را آموخته، شادمان است و چگونه از معلم فرزندش، عبدالرحمن سلمى، حق گزاری میکند. هزار دینار و هزار حله به او میبخشد و دهانش را از درّ پر میکند و آن گاه که از این دهش فراوان میپرسند، میگوید: «وَ أَیْنَ یَقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ، یَعْنِی تَعْلِیمَه»؛ این پاداش در برابر حمدى که او به فرزندم آموخته، کجا برابری میکند؟[4]
آموختن قران در عهد کودکی، حکمت را در دل او قرار میدهد: مَن قَرَأَ القرآنَ قَبْلَ أَنْ یَحْتَلِمفَقَد أُوتِیَ الْحُکْمَ صَبِیّاً»[5]؛ هر که قرآن را پیش از بلوغ بخواند در کودکی به او حکمت داده میشود.
تلاوت قرآن جوانان را نیز از آسیبها نگاه میدارد؛ زیرا به فرموده امام صادق، علیهالسّلام: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ هُوَ شَابٌّ مُؤْمِنٌ اخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ وَ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ کَانَ الْقُرْآنُ حَجِیزاً عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[6]؛ هر که قرآن بخواند، در حالی که جوانی مؤمن باشد، قرآن با گوشت و خونش درمیآمیزد، خداى عز و جل او را با فرشتگان والامقام نیکوکار قرار میدهد و در روز قیامت، قرآن بازدارنده او از عذاب الاهی است.
این برکات فردی قران است، برکات اجتماعی آن نیز جای خود دارد.
بسیاری از پدران مسلمان آخرالزمان، فرزندانشان را به نماز امر نمیکنند، در حالی که این فرموده قرآن است و خواسته پیامبران: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»[7]؛ «رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».[8]
کاش همین بود. برخی از پدران و مادران مسلمانان نه تنها نماز نمی گزارند، فرزندان خداجوی خود را هم از نماز باز میدارند، در حالی که اجمالاً میدانند سیره و سفارش پیشوایان دین ما جز این است. اهل بیت ـ علیهم السلام ـ فرزندان خود را پیش از رسیدن به سن تکلیف به نماز تمرین میدادند تا با آن انس گیرند. امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: «إِنَّا نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِالصَّلَاةِ إِذَا کَانُوا بَنِی خَمْسِ سِنِینَ فَمُرُوا صِبْیَانَکُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا کَانُوا بَنِی سَبْعِ سِنِینَ»[9]؛ ما کودکانمان را هرگاه پنج ساله شدند به نماز فرمان میدهیم، پس شما کودکانتان را هر وقت هفت ساله شدند به نماز فرمان دهید.
در این ماه مبارک، بسیاری از پسران و دخترانی که به تکلیف رسیدهاند بر اساس فطرت خداجوی خود به عبادت روی میآرند و میخواهند روزه بگیرند، اما پدران و مادران آخرالزمان به جای این که آنان را در این راه تشویق و یاری کنند، آنان را از این کار باز میدارند. در حالی که رسول اعظم ـ صلّى اللَّه علیه و آله ـ برای پدران و مادرانی که فرزندانشان را در کار نیک یاری میدهند، از خدا رحمت خواسته است: «رحم اللَّه والدین أعانا ولدهما على برّهما.».[10]
این اولیای دلسوز برای کارشان بهانههای گوناگونی دارند، بهترینشان این که مبادا فرزندانشان بیمار شوند. تو گویی اینان نیز از آفریدگار مهربان، مهربانترند و به صواب و صلاح فرزندانشان آگاهتر. آنها حتی به فرزندان خود اجازه نمیدهند این لحظههای معنوی را بیازمایند و در نتیجه حافظه آنان را از خاطرههای شیرین تکالیف معنوی تهی نگه میدارند.
در ادامه سخن امام باقر ـ علیهالسلام ـ که پیشتر آمد، میخوانیم: «وَ نَحْنُ نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِالصَّوْمِ إِذَا کَانُوا بَنِی سَبْعِ سِنِینَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِیَامِ الْیَوْمِ إِنْ کَانَ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَقَلَّ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ وَ الْغَرَثُ أَفْطَرُوا حَتَّى یَتَعَوَّدُوا الصَّوْمَ وَ یُطِیقُوهُ فَمُرُوا صِبْیَانَکُمْ إِذَا کَانُوا بَنِی تِسْعِ سِنِینَ بِالصَّوْمِ مَا اسْتَطَاعُوا مِنْ صِیَامِ الْیَوْمِ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ أَفْطَرُوا.»[11]؛ ما کودکانمان را هرگاه هفت ساله شدند به روزه فرمان میدهیم؛ به اندازهای که طاقت داشته باشند تا نیمه روز یا بیش از آن یا کمتر که هرگاه تشنگی و گرسنگی بر آنان چیره شد، روزه خود را بگشایند تا با روزه خو گیرند و آن را تاب آرند. پس شما هرگاه کودکانتان هفت ساله شدند آنان را به روزه امر کنید. هر چه توان داشتند از روز را روزه بگیرند و هرگاه تشنگی بر آنان چیزه شد، روزه خوذ را بگشایند.
در باره واجبات مالی هم وضعیت بیشتر پدران آخرالزمان بهتر از آنچه برشمردیم نیست. برای نمونه، آیا تاکنون دیدهاید پدری پسر پانزده سالهاش را که در تابستان کار کرده و درآمدی به دست آورده است، این گونه سفارش کند: پسرم! پیش از آن که پولت را در بانک پس انداز کنی، خمس آن را بپرداز! آیا هیچ شنیدهاید پدری به اندازهای که از خبر برنده شدن فرزندش در جایی مانند بانک شادمان میشود و سر از پا نمیشناسد، از خبر پرداخت خمس فرزندش خوشنود شده باشد.
با این همه، اکنون شما بگویید، آیا جا ندارد پیامبر عزیزمان از پدران آخرالزمانی دلخور و از آنها بیزار باشد؟
[1] . نهج الفصاحة: ص 448، ش 1395.
[2] . نهج البلاغة:حکمت399 .
. [3] الخصال: ج1، ص 55.
[4] . بحار: ج 44، ص191.
[5] . کنزالعمال: ج1، ص547، ش2452.
[6] . الکافی:ج2، ص 604.
[7] . طه، آیه 132.
[8] . إبراهیم، آیه40.
[11] . الکافی: ج3، ص 409.