نخست بانوی مسلمان
رحلت ام المؤمنین، حضرت خدیجه کبرای ـ سلام الله علیها ـ را تسلیت می گوییم
عن عفیف، قال: جئت فی الجاهلیة الى مکة، فنزلت على العباس بن عبد المطلب
فلما طلعت الشمس و حلقت فی السماء و انا انظر الى الکعبه، اقبل شاب، فرمى ببصره الى السماء، ثم استقبل الکعبه، فقام مستقبلها، فلم یلبث حتى جاء غلام، فقام عن یمینه قال: فلم یلبث حتى جاءت امراه، فقامت خلفهما، فرکع الشاب، فرکع الغلام و المرأة، فرفع الشاب فرفع الغلام و المرأة، فخر الشاب ساجدا فسجدا معه، فقلت: یا عباس، امر عظیم! فقال: امر عظیم! ا تدرى من هذا؟ فقلت: لا، قال: هذا محمد بن عبد الله بن عبد المطلب، ابن أخی ا تدرى من هذا معه؟ قلت: لا، قال: هذا على بن ابى طالب ابن عبد المطلب، ابن أخی ا تدرى من هذه المرأة التی خلفهما؟ قلت:
لا، قال: هذه خدیجه بنت خویلد، زوجه ابن أخی، و هذا حدثنى ان ربک رب السماء، امرهم بهذا الذى تراهم علیه، و ایم الله ما اعلم على ظهر الارض کلها أحدا على هذا الدین غیر هؤلاء الثلاثة.
(تاریخ الأمم و الملوک ،ج2،ص311)
شخصی به نام عفیف که در جاهلیت و زمانه بعثت به مکه آمده و میهمان عباس بن عبد المطلب شده است، میگوید:
هنگامی که خورشید سر برزد، بالا آمد و به میانه آسمان رسید، من به کعبه مینگریستم که جوانی به مسجدالحرام آمد، نگاهی به آسمان انداخت و سپس رو به کعبه ایستاد. چیزی نگذشت که کودکی آمد و در طرف راست او ایستاد. زمانی نگذشت که زنی آمد و پشت سر آن دو ایستاد. جوان به رکوع رفت، کودک و زن نیز به رکوع رفتند. جوان از رکوع برخاست، کودک و زن هم برخاستند. آن گاه جوان به سجد رفت، آن دو نیز با او به سجده رفتند.
من به عباس گفتم: یا عباس، امری عظیم!
عباس گفت: امری عظیم! آیا میدانی این کیست؟
ــ نه.
ــ این محمد پسر عبدالله، پسر عبدالمطلب، برادر زاده من است. آیا میدانی با او کیست؟
ــ نه
ــ این على پسر ابوطالب پسر عبد المطلب، برادر زاده من است. آیا میدانی این بانویی که پشت سر آن دو هست، کیست؟
ــ نه
ــ این خدیجه دختر خویلد، همسر برادرزادهام است و این برادرزادهام به من گفت که پرودگارت، پروردگار آسمان، آنان را به این کاری که میبینی فرمان داده است. به خدا سوگند بر پهنه زمین، سراسرش، کسی را بر این آیین سراغ ندارم.