سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهج سعادت

نهج البلاغه،خطبه1،ادامه(1)

واژگان

الرَّوِیَّة: الفِکْر و التَّدَبُّرُ فی الأمور (اندیشه و درنگ کردن در کارها) ج: رَوایا وَ هِىَ کَلِمَةٌ جَرَتْ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ بِغَیْرِ هَمْزٍ تَخْفِیفاً وَ هِىَ مِنْ (رَوَّأْتُ) فِى الْأَمْرِ بِالْهَمْزِ إِذَا نَظَرْتَ فِیهِ.

اَجَالَ، إِجَالَة (جول) الإِجالة:الإِدَارة:(گرداندن) مِنْهُ أَجَالَ سَیْفَهُ إِذَا لَعِبَ بِهِ و أَدَارَهُ عَلَى جَوَانِبِه؛ شمشیرش را گردانید هنگامی که با آن بازى کرد و آن را به اطراف خود دور داد.

غَرَّزَ، تَغریضاً: (فرو بردن) غَرَّزَها: أَدخلها،یقال: غَرَّزَ الإِبْرَةَ فی الثوبِ؛ سوزن را در پارچه فرو برد.

القَرائِنِ: جمع ُالقَرُون: النَّفس:(جان). گفته می­شود: اَسمَحت قَرُونُه یعنی: ذلَّت نفسُه و تابَعته علی الأمر؛ روح و جانش خوار شد و او را بر آن کار پیروی کرد.

الأحناء: جمع الحِنْوُ:کلّ شی‏ءٍ فیه اعوجاج کالضِّلَع و عَظْم الحِجاج و الحِجاج العَظْم الذی تحت الحاجب من الإِنسان/ الجانب. الجمع أَحْناءٌ و حُنِیٌّ و حِنِیٌّ؛ حِنْوُ هر چیزی  است که در آن کژی و خمیدگی باشد، مانند دنده یا استخوان زیر ابرو/ جانب، پهلو.

أنْشَأَ: در عبارت «أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ»از افعال شروع است و به معنای آغاز کرد. و أَنْشَأَ یفعل کذا: شَرَع اَو جَعَل. یقال: أَنْشَأَ فلانٌ داراً و أَنْشَأَ فلانٌ یحکی الحدیث و أَنْشَأَ اللّهُ الخلقَ أى ابتدأ خلقهم.

الفَتْق: الفصل بین المتّصلین و هو ضدّ الرّتق. فَتَقَُ یَفْتُقُ و یَفْتِقُ فَتْقاً الشی‏ءَ: شقَّه. جدا کردن دو چیز به هم پیوسته فتق است و ناساز آن رتق و جمع آن فُتُوق. در آیه 30 انبیا آمده است: «أَوَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ »؛ آیا کسانى که ناگرویدند، ندیدند که آسمان‏ها و زمین بسته بودند، ما آن دو را گشودیم و هر چیز زنده‏اى را از آب قرار دادیم!؟ پس آیا نمی­گروند؟

الْأَرْجَاءِ: جمع الرَّجَا: النَّاحِیَةُ مِنَ الْبِئْرِ و غَیْرِهَا. رَجَا البئرِ و السماءِ و غیرِهِمَا: جانبها. ارجاء جمع رجا و به معنای پهلو، کرانه، کناره چاه، آسمان و جز آنهاست و در آیه 17 الحاقه آمده: «وَ الْمَلَکُ عَلى‏ أَرْجائِها»؛ و فرشتگان در کرانه­های آسمانند.

السَّکَائِکُ: جمع السُّکَاکُ و السُّکَاکَةُ: الهواءُ ما بین السماء و الأرض؛ هواى میان آسمان و زمین./ هی الهواء الملاقی عنان السماء؛ سُکاک هوایی است که به پهنه و بلندای آسمانی می­رسد که دیده می­شود.  

التَّیَّارُ: المَوْجُ، و قیل شدّة الجریان الماء و هو فیعال أصله تیوار و الجمع التَیَّارَات؛ خیزاب و جریان تند آب را تَیّار گویند.

الزَّخَّار: صیغه مبالغه است از زَخَرَ یَزْخَرُ زَخْراً و زُخُوراً؛ فَزَخَرَ البَحْرُ: إذا جاش ماؤه و ارتفعت أمواجه، فهو زاخر. هنگامی که آب دریا لبالب، خروشان شود و امواجش برآید، گویند: زَخَرَ البَحْرُ. پس زَّخَّار یعنی آب بسیار برآمده و خروشان دریا.

زَعْزَعَ، زَعْزَعَةً: تحریک الشجرة و نحوها أو کلُ تحریکٍ شدیدٍ؛ سخت تکان دادن درخت و مانند آن یا هر جنباندن نیرومندی معنای زعزعه است. گفته می­شود: زعزعتِ الریحُ الشجرةَ، فتزعزع: تَحَرّک بشدةٍ؛ باد درخت را به تندی تکان داد و آن به سختی تکان خورد.

 الزَّعْزَعِ: الریح التی تزعزع کل ثابت؛ بادی است که هر چیز پا­ برجایی را به سختی می­جنباند/ تندباد.

الْقَاصِفَةِ: القاصف و القَاصِفَة: الریح الشدیدة التی تقصف (تکسر) ما مرّت علیه من الشّجر و البناء؛ بادى که به هر درخت و ساختمانی بوزد آن را درهم می­شکند. خداى تعالى در آیه 69 سوره اسراء فرموده است:«فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ‏».

دَفِیق: الدفیق بمعنی المدفوق، دفَق یدْفُق دَفْقاً الماءََ: صَبََّه، و فهو مدفوق. دَفَقَ:الْمَاءُ (دَفْقاً) انْصَبَّ بِشِدَّةٍ و قیل: انصبَّ بمرَّة. دفیق به معنای به شدت و یکباره ریخته شده است. دفق هم معنای لازمی دارد و هم متعدی است.

مُرِبٌّ: مصدر میمی به معنای ملازمت و پیوستگی است از أَرَبَّ إِرْبَاباً (رب ب‏) بالمکان: در آن مکان ماندگار شد و أَرَبَّ منهُ: به او نزدیک شد. ابن اثیر در توضیح مُرِب در این دعا: «اللهمّ إِنی أَعُوذُ بک من غِنًى مُبْطِرٍ، و فَقْرٍ مُرِبٍّ.» آورده است: قال: مُلِبٍّ، أَی لازِمٍ غیر مُفارِقٍ، مِن أَرَبَّ بالمکانِ و أَلَبَّ به: إِذا أَقامَ به و لَزِمَه؛ و کلّ لازِمِ شی‏ءٍ مُرِبٌّ. گفتنی است، المَرَبُّ به فتح، اسم مکان و به معنای جای اقامت است: المَرَبُّ: المَحَلُّ، و مکانُ الإِقامةِ و الاجتماع (رب ب). رَبَّ یَرُبُّ رَبّاً بالمکان: لزمه و اَقام به فلم یبرحه؛ پیوسته آن جا شد، در آن جای گزید و ترکش نکرد.

المائر:المتحرک و جمعه مُیَّارٌ مثل کفّار. مارَ، یَمیرُ، مَیراً، یقال فلان یَمِیرُ أهلَه: إذا حمل إلیهم أقواتهم من غیر بلدهم، من المِیرة بالکسر فالسکون، طعام یمتاره الإنسان أی یجلبه من بلد إلى بلد. و المیّار جالب المِیرة.  الحمولة المائِرَةُ یعنى الإبل التى تحمل علیها المِیرَةُ. مائر یعنی جنبان از ماده (م ی ر) گرفته شده که در آن حرکت است؛ مَیر به معنای گرد آوردن و بردن خوراک و خواربار از شهری به شهر دیگر است. در آیه 65 از سوره یوسف نیز آمده است: «وَ نَمِیرُ أَهْلَنا»؛ برای خانواده خود طعام می­آوریم.

مَخَضَ: یَمخُضُ و یَمخَضُ و یَمخِضُ مَخْضاً اللَّبَنَ: إِذَا اَخْرَجَ زُبْدَهُ بِوَضْعِ الْمَاءِ فِیهِ وَ تَحْرِیکِهِ فَهُوَ مَخِیضٌ فَعِیلٌ بِمَعْنَى مَفْعُولٍ/ مَخَضَ الشئَ: حرَّکه شدیداً. ماده «مخض» بر تکان خوردن چیزی درون ظرفی مایع، مانند مشک دلالت دارد و سپس برای جنبش­های دیگر به استعاره آورده شده است.

 عَبَّ: عَبَّ یَعُبُ عَباباً البحرُ: ارتفع َموجُه واصطخَبَ؛ امواج دریا برآمد، درهم کوبیده و خروشان شد.

 العُباب: معظم الماء و کثرته و ارتفاعه و ماء عباب: یسیل سیلا لکثرته. عُبابُ الماءِ: أَوَّلهُ و مُعْظَمُه. و یقال: جاؤوا بعُبابهِم أَی جاؤوا بأَجمعهم. بزرگی، فزونی و بلندی آب را عباب گویند.

الرُّکَامُ: ما یلقى بعضه على بعض: الرمل المُتَراکم، و کذلک السحاب و ما أَشبهه. رَکَمَه یَرْکُمُهُ رَکْماً فارْتَکَمَ و تَراکَمَ. الرَّکْمُ: جمعک شیئاً فوق شی‏ء حتى تَجْعله رُکاماً، مرکوماً کرکام الرمل و السحاب و نحو ذلک من الشی‏ء المُرْتکِم بعضه على بعض. الرُّکَام یعنی آنچه که بر روى هم انباشته و مُتراکم شده باشد، مانند ابر، رمل و مانند آنها. در آیه 43 سوره نور آمده است: «ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً»؛ سپس آن را بر هم نشانده، متراکم می­کند.

 المَکْفُوف جمعه مَکَافِیف(کفف)، کفّ الشی‏ءَ یَکُفُّه کَفّاً: جَمَعه. عَیْبةٌ مَکْفُوفَة أَی مُشْرَجةٌ مَشْدودة و فی کتاب النبی، صلى اللّه علیه و آله، بالحدیْبِیة لأَهل مکة: و إنَّ بیننا و بینکم عَیبةً مَکْفُوفَةً؛ أَراد بالمَکْفُوفَة التی أُشْرِجَت على ما فیها و قُفِلت؛ و ضَربها مثلًا للصدور أَنها نَقِیَّة من الغِلِّ و الغِشّ فیما کتبوا و اتَّفَقُوا علیه من الصُّلْح و الهُدْنة. مکفوف به معنای جمع و بسته شده است. عَیْبةٌ مَکْفُوفَة، یعنی صندوق قفل شده یا خورجینی که بندها و گوشه­هایش کشیده و به هم بسته است.

السَّمْکُ: السَّقْف و قیل: هو من أَعلى البیت إلى أَسفله، و القامَة من کل شی‏ءِ بعید طویل و الجمع السُمُکٌ. أصل واحد یدلّ على العلوّ، یقال: سَمَکَ الشی‏ء یَسْمُکُه سَمْکاً فَسَمَکَ: رَفَعَهُ فارتفع. سمک به سقف خانه یا از بالاى خانه تا پایین آن و یا بلنداى هر چیز دور و درازی را گویند اصل آن به بلند گردانیدن و افرازیدن دلالت دارد. در آیه 26 نازعات نیز آمده است:« رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها»، سقف آن را برافراشت و سامانش داد.

المُسْتَطِیر: مُنْتَشر، الاسْتِطارةُ: التفرُّق. اسْتَطار الْفَجْرُ: انْتَشَرَ و اسْتَطارَ الغُبارُ إِذا انْتَشر فی الهواء. ‏«الفجر المُسْتَطِیر» هو الذی انتشر ضوءه و اعترض فی الأفق؛ بخلاف الفجر المستطیل و الغبار المستطار هو الذی انتشر فی الهواء. مستطیر به معناى پراکنده و منتشر شدن است و «فجر مستطیر» وقتی از صبح است که نور در افق پراکنده و نمایان می­­گردد که به آن فجر صادق می­گویند.

 الرَّقْمُ: الخطّ الغلیظ و قیل: هو تعجیم الکتاب. رَقَمْتُ الْکِتَابَ کَتَبْتُهُ فَهُوَ مَرْقُومٌ وَ رَقِیمٌ. ‏الرَّقِیمُ الکتاب، فعیل بمعنى مفعول و منه: «سقف سائر و رَقِیمٌ مائر» یرید به وشى السماء بالنجوم. رقیم به معنى مرقوم، نوشته شده است. مصدر آن الرَّقْم به معنای خط پر رنگ و نیز نقطه‏گذارى کتاب و نوشته است. بر اساس نوشته النهایه مراد از سخن امیر مؤمنان ـ علیه­السلام ـ نقش و نگار آسمان با ستارگان است. در برخی از کتب تفسیری هم آمده است: اصحاب کهف را از آن رو اصحاب رقیم خوانده­اند که نام و حکایت­شان در لوحى نگاشته­ شده بود.

 

 متن

 أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ الْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ  َرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا.

ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِیهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّیحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِیقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ الْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ‏ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِیَهُ إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُکَامُهُ فَرَفَعَهُ فِی هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ یَنْظِمُهَا. ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ الْکَوَاکِبِ وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِیهَا سِراجاً مُسْتَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَکٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ.

 

ترجمه

آفرینش جهان

آفریدگان را آفرید، چه آفریدنی و آغازیدش، چه آغازیدنی. بی اندیشه­ای که [در سر] بگرداند، بی آزموده­ای که از آن بهره گیرد، بی جنبشی که در خود پدید آرد و بی هیچ دو دلی و اندوهی که از آن بپریشد. به وقتش، آفریدگان را از نیستی به هستی در آورد و گونه­گون­شان را با هم سازوار کرد. سرشت­شان را به درونشان وارد و با تن­ها همراه و پایا ساخت. پیش از آغاز آفرینش­شان به آنها دانا بود، به اندازه­ و انجام­شان به تمامی آگاه و به جان و جانب­شان شناسا.

سپس خدای سبحان آغاز کرد به شکافتن فضاها، گشودن کرانه­ها و آفرینش هواى میان آسمان و زمین. در آن فضا، آبی روان کرد؛ خیزاب­هایش بر هم آشفته و تا لبالبش انباشته. آب را بر پشت بادی بنیان­کن، تندبادی شکننده سوار کرد و آن را به باز گردانیدن آب فرمان داد و به فرو بستنش چیره کرد و به حد و مرزش پیوسته. در زیر باد، هوایی باز و فراوان و بر فرازش آبی انبوه و ریزان.

سپس خدای سبحان، بادی پدید آورد که وزیدن­گاهش را ستروَن کرد، به پیوستگی آب، هماره داشت، در گذر­­­ راهش به تندی وزاند و پیدایی­گاهش را دور دست نهاد. آن گاه فرمانش داد آب بر هم نشسته را بر هم زند و خیزاب­های دریا را برانگیزاند. باد، آب را به سختی جنباند؛ همانند جنباندن مشک آبکش و به تندی بر آن وزید؛ چنان که در پهنه­ای فراخ می­وزد. باد، آغاز آب را به پایانش برد و آرامَش را به روانَش بازگرداند تا خیزاب­های بلند را خروشاند. آب در هم فشرده، کف انداخت. آن گاه خدای پاک، کف را در هوای گشاده و  فضای گسترده بالا برد و از آن هفت آسمان را بپرداخت، زیرین­شان را موجی بسته و ایستا قرار داد و زِِبَرین­شان را بامی نگاهداری شده و بنیادی افراشته؛ بی ستونی که بپا داردَش و بی میخ و رشته­ای که بساماندَش. سپس آسمان را به زیب ستارگان و پرتوی اختران فروزان آراست و در آن چراغی فروغ گستر، ماهی تابنده، بر چرخی گردان، بامی روان و نگارین صفحه­ای ­رونده، روانید.

 

عید بزرگ فطر مبارک باد

خوشا آنان که با به سر رسیدن بهار تهذیب، به عید معصومیت نخست خویش باز ­رسیدند و دگر بار زاده شدند.