دریای کرامت
زادروز حضرت امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ را شاد باش میگوییم.
بزرگی و بزرگواری در سیره و سخن امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ موج میزند. ما در این جا، تنها قطرهای از دریای کرامت آن حضرت را آوردهایم:
1. در ماجرایی عمر عاص به امام حسن ـ علیه السلام ـ گفت:
أَخْبِرْنِی عَنِ الْکَرَمِ وَ النَّجْدَةِ وَ الْمُرُوءَةِ؛ مرا از بزرگواری، دلاوری و مردانگی آگاه کن!
حضرت فرمود: أَمَّا الْکَرَمُ فَالتَّبَرُّعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ وَ أَمَّا النَّجْدَةُ فَالذَّبُّ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ الصَّبْرُ فِی الْمَوَاطِنِ عِنْدَ الْمَکَارِهِ وَ أَمَّا الْمُرُوءَةُ فَحِفْظُ الرَّجُلِ دِینَهُ وَ إِحْرَازُهُ نَفْسَهُ مِنَ الدَّنَسِ وَ قِیَامُهُ بِأَدَاءِ الْحُقُوقِ وَ إِفْشَاءُ السَّلَامِ؛[1]
اما بزرگواری، بیخواستن، کار نیک کردن است و بخشیدن پیش از درخواست کردن. دلاوری به دفاع از محارم برخاستن و در رزمگاهها، هنگام دشواریها شکیبایی ورزیدن است. مردانگی این است که مرد دینش را نگاه دارد، خویشتن را از پلیدیها در جایی پناه دهد، براى گزاردن حقوق بپاخیزد و سلام را آشکارا گوید.
2. قال:ع التبرع بالمعروف و الإعطاء قبل السؤال من أکبر السؤدد؛[2]
داواطلبانه کار نیک کردن و دهش پیش از درخواست کردن، از بزگترین والاییهاست.
3. وَ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ إِنَّ فُلَاناً یَقَعُ فِیکَ فَقَالَ أَلْقَیْتَنِی فِی تَعَبٍ أُرِیدُ الْآنَ أَنْ أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ لِی وَ لَهُ؛[3]
مردى نزد امام حسن ـ علیهالسلام ـ آمد و گفت: فلانى از تو بدگویی میکند. امام گفت: مرا در رنج افکندی! اکنون میخواهم براى خود و او از خدا آمرزش بخواهم.
õõõ
1. وَ مِنْ حِلْمِهِ مَا رَوَى الْمُبَرَّدُ وَ ابْنُ عَائِشَةَ: أَنَّ شَامِیّاً رَآهُ رَاکِباً فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یَرُدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ ع فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ فَقَالَ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شَبَّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاکَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَیْنَاکَ وَ لَوِ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاکَ وَ لَوِ اسْتَحْمَلْتَنَا أَحْمَلْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ عُرْیَاناً کَسَوْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَیْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ طَرِیداً آوَیْنَاکَ وَ إِنْ کَانَ لَکَ حَاجَةٌ قَضَیْنَاهَا لَکَ فَلَوْ حَرَّکْتَ رَحْلَکَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ ضَیْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِکَ کَانَ أَعْوَدَ عَلَیْکَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کَثِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[4] وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِمْ؛[5]
مبرد و ابن عائشه از بردباریاش روایت کردهاند که مردى شامی، امام حسن ـ علیه السلام _ را سواره دید، پس شروع کرد به لعن کردن ایشان و آن حضرت پاسخ نمیداد. هنگامى که مرد از لعن کردن آسود، امام ـ علیهالسّلام ـ به او سلام کرد، خندید و گفت: ای شیخ! گمان میکنم غریب باشى. شاید دچار اشتباه شدهای؟
اگر از ما رضایت بخواهى، رضایت میدهیم.
اگر از ما چیزى بخواهى، به تو میدهیم.
اگر از ما راهنمائى بجویی، راهت مینماییم.
اگر از ما بخواهی باری برداریم، برایت برمیدرایم.
اگر گرسنه باشى، سیرت میکنیم.
اگر برهنه باشى، میپوشانیمت.
اگر نیازمند باشى، بىنیازت میکنیم.
اگر رانده شده باشى، پناهت میدهیم.
اگر خواستهای داشته باشی، برمیآوریم.
اگر زاد راهت را پیش ما آوری و مهمان ما باشى تا وقت کوچیدنت، براى تو سودمندتر است؛ زیرا ما جایی فراخ، جایگاهی فراگیر و ثروتی فراوان داریم.
مرد شامى، چون سخنان امام ـ علیهالسّلام ـ را شنید، گریست و سپس گفت: گواهی میدهم که به راستی تو خلیفه خدا بر زمینی. خدا بهتر میداند که رسالتش را کجا نهد. تو و پدرت نزد من دشمنترین آفریدگان خدا بودید و اکنون تو نزد من دوست داشتنیترین آفریده خدایى. آن گاه توشهاش را نزد امام حسن ـ علیهالسلام ـ برد و تا هنگام سفر، میهمان ایشان بود و به دوستی این خاندان باورمند شد.
2. وَ رُوِیَ أَنَّ غُلَاماً لَهُ ع جَنَى جِنَایَةً تُوجِبُ الْعِقَابَ فَأَمَرَ بِهِ أَنْ یُضْرَبَ فَقَالَ یَا مَوْلَایَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ قَالَ عَفَوْتُ عَنْکَ قَالَ یَا مَوْلَایَ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ قَالَ أَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ وَ لَکَ ضِعْفُ مَا کُنْتُ أُعْطِیک؛[6]
روایت شده است که یکی از بندگانش خطایی کرد که باید کیفر میشد. دستور داد بزنندش.
غلام گفت: سرورم، «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ»![7]
امام فرمود: نادیدیده گرفتم.
ــ مولایم، «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»![8]
ــ تو آزادی در راه خدا و دو برابر همیشگیای داری که به تو میدادم.
3.مِنْ بَعْضِ کُتُبِ الْمَنَاقِبِ الْمُعْتَبَرَةِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ نَجِیحٍ قَالَ رَأَیْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَأْکُلُ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَلْبٌ کُلَّمَا أَکَلَ لُقْمَةً طَرَحَ لِلْکَلْبِ مِثْلَهَا فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَا أَرْجُمُ هَذَا الْکَلْبَ عَنْ طَعَامِکَ قَالَ دَعْهُ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ ذُو رُوحٍ یَنْظُرُ فِی وَجْهِی وَ أَنَا آکُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُه؛[9]
از شخصی به نام نجیح روایت شده است که گفت: حسن بن علی ـ علیهالسّلام ـ غذا میخورد، درحالی ک سگی در برابرش بود. هر گاه لقمهای میخورد، لقمهای همانند آن را برای سگ میانداخت.
من گفتم: ای پسر پیامبر خدا! این سگ را از تو دور نکنم؟
فرمود: بگذارش! من از خدای ـ عز و جل ـ شرم دارم، در حالی که غذا میخورم، جانداری به رویم نگاه کند، آن گاه غذایش ندهم.
[1] ..بحارالانوار:ج44،ص89.
.[2] کشف الغمة فی معرفة الأئمة:ج1،ص 565.
[3] . کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج1،ص575.
[4] . انعام، آیه 124.
[7] .آل عمران، آیه134.
[8] . همان
[9] . بحار الأنوار: ج43، ص352.